دشت مشوش

ساخت وبلاگ
عاشق شده ام حال و هوایم خوبست درد است ولی درد برایم خوبست آرامش من ! با تو فقط حالم نه خوابم ، نفسم ، لحن صدایم خوبست تشخیص پزشک است کنارم باشی عطر تو برای ریه هایم خوبست من با تو خوشم ، نا خوشی ام چیزی نیستآنقدر که تاثیر دوایم خوبست هربار فقط عاشق تو خواهم شد صدباااار به دنیا که بیایم ... خوب است؟؟!طوفان که نه ! بگذار قیامت باشد من در بغل گرم تو جایم خوبست"مهیا غلامی" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : عاشق شده ام بر تو,عاشق شده ام حضرت معشوقه کجایی,عاشق شده ام, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 226 تاريخ : دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت: 13:35

چیزی در تو مرا به دلدادگی می بردآن سان که گل ها با کمند عطرها  پروانه ها را به دام می کشند.چیزی در تو مرا به احساس عاشقانه می بردآن سان که برکه ها ترانه ی رنگین کمان ها را با لحن لالایی برای ماه می خوانندچیزی در تو مرا به جاهایی می برد که هرگز نرفته امبه سلام اولین گل سرخبه حضور سبز دستانتبه آغوش اولین شب عشقکه پر از ناز و نیاز و بوسه استچیزی در تو دنیا را خالی می کندتا تو تنها اویِ من باشی."پرویز صادقی" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : چیزی در تو مرا به دلدادگی می برد, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 143 تاريخ : دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت: 13:35

Image result for ‫شعر شب یلدا‬‎

دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : کاش می شد آدمی وطنش را,کاش میشد اما نمیشه,کاش می شد, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 170 تاريخ : دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت: 13:35

میان باغ حرامست بی تو گردیدنکه خار با تو مرا به که بی تو گل چیدنو گر به جام برم بی تو دست در مجلسحرام صرف بود بی تو باده نوشیدنخم دو زلف تو بر لاله حلقه در حلقهبه سنگ خاره درآموخت عشق ورزیدناگر جماعت چین صورت تو بت بینندشوند جمله پشیمان ز بت پرستیدنکساد نرخ شکر در جهان پدید آیددهان چو بازگشایی به وقت خندیدنبه جای خشک بمانند سروهای چمنچو قامت تو ببینند در خرامیدنمن گدای که باشم که دم زنم ز لبتسعادتم چه بود خاک پات بوسیدنبه عشق مستی و رسواییم خوشست از آنکنکو نباشد با عشق زهد ورزیدننشاط زاهد از انواع طاعتست و ورعصفای عارف از ابروی نیکوان دیدنعنایت تو چو با جان سعدیست چه باکچه غم خورد گه حشر از گناه سنجیدن دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : من کیم کهنه گدای نیمه شب, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 190 تاريخ : دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت: 13:35

بی عشق زیستن را ، جز نیستی چه نام است ؟یعنی اگر نباشی ، کار دلم تمام استبا رفتن تو در دل سر باز می کند ، بازآن زخم کهنه یی که در حال التیام استوقتی تو رفته باشی ، کامل نمی شود عشقبعد از تو تا همیشه ، این قصّه ناتمام استاز سینه بی تو شعری ، بیرون نیارم آوردبعد از تو تا همیشه این تیغ در نیام استاز تازیانه نیز ، سر می کشد دل مناین توسنی که از تو با یک اشاره رام استزیباتر از نگاهت نتوان سرود شعریشعر تو ، شاعر من ! کامل ترین کلام استوقتی تو رخ بپوشی در این شب مضاعفهم ماه در محاق است ، هم مهر در ظلام استخواهی رها کن این جا ، در نیمه راه ما رامن با تو عشقم امّا ، ای جان ! علی الدّوام استآری تو و صفایت ! ای جان من فدایتکز من به خاک پایت ، این آخرین سلام استمی نوشم و سلامم هم چون همیشه با توستور شو کرانم این بار ، جای شکر به جام است"حسین منزوی" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : بی عشق زیستن را جز نیستی,بی عشق زیستن, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 202 تاريخ : دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت: 13:35

دلم یک خیابان میخواهد که بشود در آن با تو قدم زد...جایی که مردمش زبان ما را بلد نیستند وَ من به زبان خودمانیهِی بگویم دوستت دارم...وَ عابران درگیر این کنجکاوی باشند که من چه میگویم که تو اینطور میخندی ... دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : دلم یک خیابان میخواهد,دلم يك خيابان مي خواهد, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 203 تاريخ : دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت: 13:35

گردش سال فقط یک شب یلدا داردمن بدون تو هزاران شب یلدا دارم******************** دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : من بدون تو هزاران شب یلدا دارم, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 432 تاريخ : دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت: 13:35

یاد او کردم ز جان صد آه درد آلود خاستخوی گرمش در دلم بگذشت و از دل دود خاستچون نفس امشب فرو بردم جدا از صبح وصلکز سر بالین من آن سست پیمان زود خاستدوش در مجلس به بوی زلف او آهی زدمآتشی افتاد در مجمر که دود از عود خاستاز سرود درد من در بزم او افتاد شورنی ز درد من بنالید و فغان از رود خاستگر چه وحشی خاک شد بنشست همچون گردباداز زمین دیگر به عزم کعبهٔ مقصود خاست دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : یاد او, ز جان صد آه درد آلود خاست, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 177 تاريخ : دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت: 13:35

تو را به زبان اسپانیایی دوست دارمدر هوس دیوانه وار رقص فلامینکودر عطش وحشی رقص تانگوتو را به زبان یونانی دوست دارمغمناک ، ظریف و زیبادر نقش و نگار لباس های رقص سیرتاکیدر تکان آرام شانه هاتو را به زبان ایتالیایی دوست دارمدر اُپرای «عروسی فیگارو» موتسارتدر اُپرای «کارمن» بیزهدر اُپرای «آیدای» وِردیتو را به زبان تُرکی دوست دارمدر رقص جنگی و یاللیدر رقص تأثر برانگیز واغزالیتو را به هر زبانی دوست دارمدر هر نُت موسیقیدر هر سطری که می نویسمدر هر ترانه ی شور انگیزدر هر ریتم غمناکآیا عشق را زبانی هست ؟آیا عشق ، کوره راه وُ راهی دارد ؟ تو را به هر زبانی دوست دارمدر هفت نُتی که می دانمدر هفت رنگی که می شناسمتو را در آسمان وُ زمین دوست دارمربطی به خود تو نداردتو را به همه ی زبان هادر همه ی خانه وُ راه هاتو را در درونمدوست دارم "زیبا خلیل " دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : تو را به اندازه تمام روزگارانی,تو را به جای همه زنانی,تو را به اندازه تمام روزگارانی که, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 173 تاريخ : دوشنبه 29 آذر 1395 ساعت: 13:35

چه زیباست اندیشیدن به تودر میان اخبار مرگ و پیروزیدر زندانزمانی که از مرز چهل سالگی می‌گذرمچه زیباست اندیشیدن به توبه دستانت روی پارچه آبیبه موهایت نرم و ابریشم گونچون خاک دلداده‌ام استانبولشوق دوست داشتنتچون من دیگری در درونمعطر برگهای شمعدانی بر سرانگشتانمآرامشی آفتابیو نیاز تنچون تاریکی ژرف و گرمشکافته با خطوط سرخ و روشنچه زیباست اندیشیدن به تونوشتن درباره توبه پشت خوابیدن در زندان و به خاطر آوردن تو؛آنچه را که آن روز در آنجا گفتینه خود واژه هایتبلکه عطر دنیای آن روزهایت چه زیباست اندیشیدن به توباید از چوب جعبه ای حلقه ایچیزی برایت بسازمو سه متر ابریشم نرم برایت ببافمآنگاه بالا پرماز میله های پنجره آویزان شومو آنچه را که برایت می‌نویسمبه آبی زلال آزادی فریاد زنمچه زیباست اندیشیدن به تودر میان اخبار مرگ و پیروزیزمانی که از مرز چهل سالگی می گذرم "ناظم حکمت" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : چه زیباست اندیشیدن به تو, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 164 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 11:14

وجود عشق برای آن نیستتا ما را خوشحال کندمن اعتقاد دارم عشق وجود دارد تا به ما نشان دهد چقدر می توانیم تحمل کنیم "هرمان هسه" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : uark gmail,uark blackboard,uark, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 163 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 11:14

می آید صدا از خیابان شبتو می آیی از سمت پنهان شب تو می آیی و چتر روشن به دستقدم می زنی زیر باران شب تو می آیی و رودی از روشنی روان می شود روی دامان شب ببین سایه های فروخفته را رها در سکوت پریشان شب ببین غربت قهوه ای رنگ من که شد ته نشین توی فنجان شب ببین درد یک عابر خسته را که له می شود زیر دندان شب دراین ظلمت وحشت افزابکار گل ماه را توی گلدان شب بیا بالهای مرا باز کن رهایم کن ازبند زندان شب در این بیت آخر رسیدی بگو به پایان من یا به پایان شب "یدالله گودرزی" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : می آید صدایش ز دارالاماره,می آید صدای العطش دوباره,باز می آید صدای مدرسه, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 202 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 11:14

دلم را خوب می فهمد هر آن کس ماجرا داردمیان سینه اش هر کس که قلبـی مبتلا داردپر از دلشوره ی عشقی که سیرابم نخواهد کردبه دریا می زند خود را دل من تا تو را دارددر این دنیای دردآگین نمی بینی دل من راغم عشق تو را یک سو غم خود را جدا دارد...اگر پرسید حالم را کسی از تو بگو... اصلامیان شهرمان پر کن که درد بی دوا داردمبادا هیچکس جز من خداوندا چطور آخر؟دلش می آید این غم را چنین بر من روا دارد؟نمی دانی چه می کردم فقط گر می توانستم"عجب صبری خدا دارد ، عجب صبری خدا دارد""نجمه زارع" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 163 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 11:14

مــرا جواب می کندسکوت چشم‌های توو بــــاز تنــگی نفسو باز هــــم هوای تودوباره میزند به اینســر جنون گرفته‌امدوبـــاره انقلاب مندوبـــاره کودتای تـو...." استاد شفیعی کدکنی" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : مرا جواب می کند سکوت چشم های تو, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 147 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 11:14

ندانم کجا می کشانی مراسوی آسمان، یا به خاموش خاکنِیم در هراس از تو ای ناگزیرندانم کجا می کشانی مرا...ندانم کجا، لیک دانم یقینکزین تنگنا می رهانی مرا...ندانم کجا می کشانی مراندانم کجا می کشانی مراسوی آسمان، یا به خاموش خاک و یا جانب نیروانا* و نورکجا می کشانی، نهانی مرا...ز سنگینی کوله بار وجودسبک داری ام دوش و آسوده ساربری سوی بی سوی خویشم نهانچه بزمی ست این میهمانی مرا...نقابیت بر روی و همراه منهمی آیی و با تو تنها نِیمولی کاش می شد بدانم کجانقابت ز رخساره یکسو شوددر آن لحظه ی ناگهانی مرا...ندانم کجا می کشانی مراندانم کجا می کشانی مرا... "دکتر محمد رضا شفیعی کدکنی" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : ندانم کجا می کشانی مرا, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 221 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 11:14

فرخ صباح آن که تو بر وی نظر کنیفیروز روز آن که تو بر وی گذر کنیآزاد بنده‌ای که بود در رکاب توخرم ولایتی که تو آن جا سفر کنیدیگر نبات را نخرد مشتری به هیچیک بار اگر تبسم همچون شکر کنیای آفتاب روشن و ای سایه همایما را نگاهی از تو تمامست اگر کنیمن با تو دوستی و وفا کم نمی‌کنمچندان که دشمنی و جفا بیشتر کنیمقدور من سریست که در پایت افکنمگر زان که التفات بدین مختصر کنیعمریست تا به یاد تو شب روز می‌کنمتو خفته‌ای که گوش به آه سحر کنیدانی که رویم از همه عالم به روی توستزنهار اگر تو روی به رویی دگر کنیگفتی که دیر و زود به حالت نظر کنمآری کنی چو بر سر خاکم گذر کنیشرطست سعدیا که به میدان عشق دوستخود را به پیش تیر ملامت سپر کنیوز عقل بهترت سپری باید ای حکیمتا از خدنگ غمزه خوبان حذر کنی دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : گفتی که دیر و زود به حالت نظر کنم, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 184 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 11:14

به خودم آمدم انگار تویی در من بوداین کمی بیشتر از دل به کسی بستن بودآن به هر لحظه‌ی تب‌دار تو پیوند منمآنقدر داغ به جانم که دماوند منمبا توام ای شعر ...و زمینی که قسم خورد شکستم بدهدو زمان چنبره زد کار به دستم بدهدمن تورا دیدم و آرام به خاک افتادمو از آن روز که در بند توام آزادمبی تو بی کار و کسم وسعت پشتم خالیستگل تو باشی من مفلوک،دو مشتم خالیستتو نباشی من از اعماق غرورم دورمزیر بی‌رحم ترین زاویه‌ی ساطورمبا توام ای شعر ، به من گوش کننقشه نکش حرف نزن گوش کنریشه به خونابه و خون می‌رسدمیوه که شد بمبِ جنون می‌رسدمحضِ خودت بمب منم،دورترمی‌ترکم چند قدم دورترحضرتِ تنهای به هم ریختهخون و عطش را به هم آمیختهدست خراب است،چرا سَر کنمآس نشانم بده باور کنمدست کسی نیست زمین گیری‌امعاشقِ این آدمِ زنجیری‌امشعله بکِش بر شبِ تکراری‌اممُرده‌ی این گونه خود آزاری‌امخانه خرابیِ من از دست توستآخرِ هر راه به بن بستِ توستاز همه‌ی کودکیَم درد ماندنیم وجب بچه‌ی ولگرد ماندمن که منم جای کسی نیستممیوه‌ی طوبای کسی نیستمگیجِ تماشای کسی نیستممزه‌ی لب‌های کسی نیستممثل خودت دردِ خیابانی‌اممثل خودت دردِ خیابانی‌ام  دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : به خودم آمدم انگار تویی در من بود,به خودم آمدم انگار تويي در من بود,شعر به خودم آمدم انگار تویی در من بود, نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 172 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 11:14

پیشانی اتپلاکارد شورشیان ستکه آزادی را با خط خورشیدبرآن نوشته اندو اندامت ، صلیبی که پیکر عشق رابرآن میخکوب کرده اند!اگر گریبان بگشاییزندانیانِ حبس ابد آزاد می شوندو کبوترانِ گمشده پر می گیرندباور نمی کنی اماتمام سیاهان افریقا،برای انقلابدر چشمهای توگِرد آمده اند...!از من چه می خواهی که سالهاستدست هایم را بالا برده امو منتظرِ شلیک ِ تو مانده ام؟!"دکتر یداله گودرزی" دشت مشوش...
ما را در سایت دشت مشوش دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 4dashtemoshavvashd بازدید : 169 تاريخ : چهارشنبه 17 آذر 1395 ساعت: 11:14